دهی است از دهستان ارشق بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر که در 32 هزارگزی شمال مشکین شهر و 14 هزارگزی شوسۀ گرمی به اردبیل واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش 30 تن است. آب آن از چشمه تأمین می شود. محصول آن غلات و حبوب و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان ارشق بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر که در 32 هزارگزی شمال مشکین شهر و 14 هزارگزی شوسۀ گرمی به اردبیل واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش 30 تن است. آب آن از چشمه تأمین می شود. محصول آن غلات و حبوب و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
از نو. مجدداً. تازه به تازه. (ناظم الاطباء). به تکرار. پیاپی. متوالیاً: ز لشکر بر پهلوان پیشرو به مژده بیاید همی نوبه نو. فردوسی. پدید آمد این گنبد تیزرو شگفتی نمایندۀ نوبه نو. فردوسی. جهان بد به آرام زآن شادکام ز یزدان بدو نوبه نو بد پیام. فردوسی. هر کس رهی دگرت نمودند نوبه نو از یکدگر بتر به سیاهی و مظلمی. ناصرخسرو. جهان را نوبه نو چند آزمائی همان است او که دیدستیش صد بار. ناصرخسرو. نوبه نو شیفته گردم چو به من نوبه نوپیک خیالش برسد. خاقانی. هست این زمین را نوبه نو کاس کریمان آرزو یک جرعه کن در کار او آخر چه نقصان آیدت ؟ خاقانی. اشترانش ز مرز بیگانه می کشیدند نوبه نو دانه. نظامی. کجا آن نوبه نو مجلس نهادن بهشت عاشقان را در گشادن. نظامی. شهنشه باز فرمودش که چونی که بادت نوبه نو عیشی فزونی. نظامی
از نو. مجدداً. تازه به تازه. (ناظم الاطباء). به تکرار. پیاپی. متوالیاً: ز لشکر برِ پهلوان پیشرو به مژده بیاید همی نوبه نو. فردوسی. پدید آمد این گنبد تیزرو شگفتی نمایندۀ نوبه نو. فردوسی. جهان بُد به آرام زآن شادکام ز یزدان بدو نوبه نو بُد پیام. فردوسی. هر کس رهی دگرْت نمودند نوبه نو از یکدگر بتر به سیاهی و مظلمی. ناصرخسرو. جهان را نوبه نو چند آزمائی همان است او که دیدستیش صد بار. ناصرخسرو. نوبه نو شیفته گردم چو به من نوبه نوپیک خیالش برسد. خاقانی. هست این زمین را نوبه نو کاس کریمان آرزو یک جرعه کن در کار او آخر چه نقصان آیدت ؟ خاقانی. اشترانش ز مرز بیگانه می کشیدند نوبه نو دانه. نظامی. کجا آن نوبه نو مجلس نهادن بهشت عاشقان را در گشادن. نظامی. شهنشه باز فرمودش که چونی که بادت نوبه نو عیشی فزونی. نظامی
دهی است از دهستان کلاترزان بخش حومه شهرستان سنندج که در 45000 گزی شمال باختری سنندج و 7000 گزی شوسۀ سنندج به مریوان واقع شده است. هوای آن سرد و سکنه اش 190 تن است. آب آن از رود خانه برودر و چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات، لبنیات و توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان کلاترزان بخش حومه شهرستان سنندج که در 45000 گزی شمال باختری سنندج و 7000 گزی شوسۀ سنندج به مریوان واقع شده است. هوای آن سرد و سکنه اش 190 تن است. آب آن از رود خانه برودر و چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات، لبنیات و توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
هلال. (ترجمان القرآن) (برهان). هلال. (ناظم الاطباء). هلال. ابن مزنه. ابن ملاط. (منتهی الارب) : ماه نو منخسف در گلوی فاخته ست طوطیکان با حدیث، قمریکان با انین. منوچهری. چون ببریدی شود هریک از آن ده ماه نو ور نبری باشد اندر ذات خود ماهی تمام. عسجدی. الا تا ماه نو خیده کمان است سپرگردد مه داه و چهارا. (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دوان اندرو ماهی سیم سیما چو ماه نو اندر سپهر منور. ازرقی. گشت بدرش چو ماه نو باریک شد جهان پیش پیر زن تاریک. سنائی. ماه نو و صبح بین پیاله و باده عکس شباهنگ برپیاله فتاده. خاقانی. ماه نو را نیمۀقندیل عیسی یافته دجله را پر حلقۀ زنجیر مطران دیده اند. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 90). ماه نو دیدی و در روی مه نو شب عید لعل می با قدح سیم برآمیخته اند. خاقانی. خم کوس است که ماه نوذیحجه نمود گر زمه لحن خوش زهرۀزهرا شنوند. خاقانی. به همه کس بنمودم خم ابرو که تو داری ماه نو هر که ببیند به همه کس بنماید. سعدی. خیال ابرویت پیوسته در گوش دلم گوید کز آن چون ماه نو گشتم که در خورشید پیوستم. خواجوی کرمانی. حریف عشق تو بودم چو ماه نو بودی کنون که ماه تمامی نظر دریغ مدار. حافظ. چو ماه نو ره بیچارگان نظاره زند به گوشۀ ابرو و در نقاب رود. حافظ. - ماه نو دیدن، اهلال. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). رؤیت هلال کردن. ، کنایه از پادشاه جوان تازه بر تخت سلطنت نشسته: جهان سر به سر نو شد از شاه نو زایران برآمد یکی ماه نو. فردوسی. ، معشوق نوجوان و زیبا. زن زیبا و جوان: اگر در راه بینی شاه نو را به شاه نو نمای این ماه نو را. نظامی
هلال. (ترجمان القرآن) (برهان). هلال. (ناظم الاطباء). هلال. ابن مُزنَه. ابن مِلاط. (منتهی الارب) : ماه نو منخسف در گلوی فاخته ست طوطیکان با حدیث، قمریکان با انین. منوچهری. چون ببریدی شود هریک از آن ده ماه نو ور نبری باشد اندر ذات خود ماهی تمام. عسجدی. الا تا ماه نو خیده کمان است سپرگردد مه داه و چهارا. (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دوان اندرو ماهی سیم سیما چو ماه نو اندر سپهر منور. ازرقی. گشت بدرش چو ماه نو باریک شد جهان پیش پیر زن تاریک. سنائی. ماه نو و صبح بین پیاله و باده عکس شباهنگ برپیاله فتاده. خاقانی. ماه نو را نیمۀقندیل عیسی یافته دجله را پر حلقۀ زنجیر مطران دیده اند. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 90). ماه نو دیدی و در روی مه نو شب عید لعل می با قدح سیم برآمیخته اند. خاقانی. خم کوس است که ماه نوذیحجه نمود گر زمه لحن خوش زهرۀزهرا شنوند. خاقانی. به همه کس بنمودم خم ابرو که تو داری ماه نو هر که ببیند به همه کس بنماید. سعدی. خیال ابرویت پیوسته در گوش دلم گوید کز آن چون ماه نو گشتم که در خورشید پیوستم. خواجوی کرمانی. حریف عشق تو بودم چو ماه نو بودی کنون که ماه تمامی نظر دریغ مدار. حافظ. چو ماه نو ره بیچارگان نظاره زند به گوشۀ ابرو و در نقاب رود. حافظ. - ماه نو دیدن، اِهلال. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). رؤیت هلال کردن. ، کنایه از پادشاه جوان تازه بر تخت سلطنت نشسته: جهان سر به سر نو شد از شاه نو زایران برآمد یکی ماه نو. فردوسی. ، معشوق نوجوان و زیبا. زن زیبا و جوان: اگر در راه بینی شاه نو را به شاه نو نمای این ماه نو را. نظامی
سنگی است شفاف و سفید مصنوع یا طبیعی که آنرا تراش الماس دهند و فص نگین کنند. شیشه یا بلور مصنوع که از آن نگین انگشتری کنند. (یادداشت بخط مؤلف). قسمی سنگ شفاف سفید چون الماس، کم قیمت که بتراشند و از آن انگشتری و دیگر زینتها کنند. (حدود العالم)
سنگی است شفاف و سفید مصنوع یا طبیعی که آنرا تراش الماس دهند و فص نگین کنند. شیشه یا بلور مصنوع که از آن نگین انگشتری کنند. (یادداشت بخط مؤلف). قسمی سنگ شفاف سفید چون الماس، کم قیمت که بتراشند و از آن انگشتری و دیگر زینتها کنند. (حدود العالم)
دهی است از دهستان مرکزی بخش نطنز شهرستان کاشان در 12 هزارگزی غرب نطنز و 3 هزارگزی غرب جادۀ نطنز به کاشان. در منطقۀ کوهستانی معتدل هوایی واقع و دارای 340 تن سکنه است. آبش از قنوات، محصولش غلات و خربزه و انار و انجیر و شغل مردمش زراعت و گله داری است. مزارع عباس آباد، احمدآباد، کالیجان و لاسج جزء این ده است و در مزرعۀ عباس آباد کاروانسرای شاه عباسی وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی است از دهستان مرکزی بخش نطنز شهرستان کاشان در 12 هزارگزی غرب نطنز و 3 هزارگزی غرب جادۀ نطنز به کاشان. در منطقۀ کوهستانی معتدل هوایی واقع و دارای 340 تن سکنه است. آبش از قنوات، محصولش غلات و خربزه و انار و انجیر و شغل مردمش زراعت و گله داری است. مزارع عباس آباد، احمدآباد، کالیجان و لاسج جزء این ده است و در مزرعۀ عباس آباد کاروانسرای شاه عباسی وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)